تو رو از دست دادم...
سلام عزیز دل مادر
آخ چقد زود مامانو تنها گذاشتی ...
این رسمش نبود. من چقد واسه اومدنت ذوق داشتم ...
یکشنبه 25 مهر ، بیمارستان ارجمند . تو برای همیشه منو ترک کردی ...
حدود ده روز قبلش رفتم خونه خواهرشوهر ، امیرمحمد که با روروئکش اینور اونور میره از پشت زد بهم ! محکم افتادم روی روروئک و روروئک شکست بعد به کمر افتادم روی امیر محمد . جیغ کشیدم و سریع پاشدم بچه رو برداشتم ببینم چیزیش نشده ... تپش قلب شدیدگرفتم . خداروشکر امیرمحمد چیزیش نشده بود اما من دست و پام می لرزید. خیلی ترسیده بودم . خیلی خدارو شکر کردم که بچه مردم چیزیش نشده . تصورش رو نمیکردم برای بچه خودم اتفاقی افتاده باشه . ده روز بعدش لکه بینی و... تا یکشنبه که رفتم سنو گفت ضربان نداره . باورم نمیشد . گفتم آقای دکتر با دقت بررسی کنید شاید ضربانش ضعیفه ... دوباره بررسی کرد گفت نه ضربان نداره ...
حالم بد شد . پاشدم و زدم زیر گریه ... هق هقم بند نمیومد . رفتم بیمارستان برای کورتاژ که تو راه خونریزی شدید شد و دردهای شدیدی اومد سراغم ... بیمارستان که رسیدم دردها شدیدتر شد ... نیم ساعت بعدش ... فرزندی که قرار بود 7 ماهه دیگه بیاد به دنیا اومد...
دردها آروم شد اما دیگه فرزندی در شکم نداشتم .... دکتر گفت سه ماه دیگه برای بارداری اقدام کن .
امروز روز اول کاری بعد از مرخصیم هست . کمرم همچنان درد میکنه .
خداوندا راضی ام به رضایت ... دعا کنید برای فرزند بعدی...