نبض زندگی مامان و بابا...

تو رو از دست دادم...

1395/8/2 8:31
نویسنده : مامان
252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مادر

آخ چقد زود مامانو تنها گذاشتی ...

این رسمش نبود. من چقد واسه اومدنت ذوق داشتم ...

یکشنبه 25 مهر ، بیمارستان ارجمند . تو برای همیشه منو ترک کردی ...

حدود ده روز قبلش رفتم خونه خواهرشوهر ، امیرمحمد که با روروئکش اینور اونور میره از پشت زد بهم ! محکم افتادم روی روروئک و روروئک شکست بعد به کمر افتادم روی امیر محمد . جیغ کشیدم و سریع پاشدم بچه رو برداشتم ببینم چیزیش نشده ... تپش قلب شدیدگرفتم . خداروشکر امیرمحمد چیزیش نشده بود اما من دست و پام می لرزید. خیلی ترسیده بودم . خیلی خدارو شکر کردم که بچه مردم چیزیش نشده . تصورش رو نمیکردم برای بچه خودم اتفاقی افتاده باشه . ده روز بعدش لکه بینی و... تا یکشنبه که رفتم سنو گفت ضربان نداره . باورم نمیشد . گفتم آقای دکتر با دقت بررسی کنید شاید ضربانش ضعیفه ... دوباره بررسی کرد گفت نه ضربان نداره ...

حالم بد شد . پاشدم و زدم زیر گریه ... هق هقم بند نمیومد . رفتم بیمارستان برای کورتاژ که تو راه خونریزی شدید شد و دردهای شدیدی اومد سراغم ... بیمارستان که رسیدم دردها شدیدتر شد ... نیم ساعت بعدش ... فرزندی که قرار بود 7 ماهه دیگه بیاد به دنیا اومد...

دردها آروم شد اما دیگه فرزندی در شکم نداشتم .... دکتر گفت سه ماه دیگه برای بارداری اقدام کن .

امروز روز اول کاری بعد از مرخصیم هست . کمرم همچنان درد میکنه .

خداوندا راضی ام به رضایت ... دعا کنید برای فرزند بعدی...

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان ويهان جون
1 دی 95 17:00
خيلي ناراحت شدم از اتفاقي كه افتاد.... ايشالله به زودي زود دوباره مامان ميشي اينجور وقتا بايد سعي كني روحيتو حفظ كني ... به خدا توكل كن و مطمئن باش نااميد نميشي
مامان نفیسهمامان نفیسه
11 اردیبهشت 97 10:12
خیلی ناراحت شدم. ایشالا که زود زود زود بیای و خبر بارداری تون رو بدین عزیزم! من شما رو دنبال کردم تا ببینم ایشالا روزی رو که این خبر میشه تیتر پست جدیدتون. عزیزم ما تو مسابقه شرکت کردیم، خوشحال میشم 5 تا پست آخری منو لایک کنید! ایشالا جبران میکنم! چشمک