عید قربان و کهیر زدن مامانی
سلام نفس مامانی
خوبی عشق مامان؟ مامانی چند روز مریض شد.
عید قربان بود ظهر رفتم خونه مامان اینا و از سر محبت هی بهم گفتن بخور تقویت شی ... بخور تقویت شی ... من هم در حد توان آبگوشت بره و کبابشو خوردم ... شب هم رفتم خونه مامان همسری و اونجام گوشت بره و تعارف زیاد... هیچی دیگه از روز بعدش که از سرکار اومدم خونه ناهار بخورم احساس کردم بدنم داغه ، دستم خارید وقتی نگاش کردم ترسیدم آخه به طرز وحشتناکی کهیر زده بود... کم کم روی اون دست... روی پاها ... . خنکی زیاد خوردم اما افاقه نکرد. خیلی بی حال بودم . فرداش تا شب چشامم ورم کرد... کل بدنمو گرفت . گفتم نکنه خدای نکرده روی نی نی خوشکلم اثر بدی بذاره .... رفتم دکتر و بهم قرص و آمپول و اسپری و پماد داد... آمپول رو گفت اگه ازونا استفاده کردی و اثر نداشت بزن . شب با همون قرص و اسپری و پماد گذروندم . نماز صبح پاشدم دیدیم چشام باز نمیشه . رفتم تو آینه نگاه کردم واااااای چه ورمی کرده بود . چقد وحشتناک شده بودم . نمازو خوندیم و با همسری فوری رفتیم بیمارستان آمپول رو زدیم . از بعداز ظهر رو به بهبود بودم ... خلاصه تا جمعه خیلی بهتر شدم .
جمعه شب دیگه اثری روی صورتم نبود . اما پاهام هنوز خوب نشده بود . که اونم تا دو روز بعدش خوب شد...
پریشب خواب دیدم یه دختر چند ماهه دارم و روم نمیشه بهش بگم مامانی! باورم نمیشد که دختر منه . از خواب بیدار شدم . چه حس خوبی بود ...
خداکنه این چند ماه انتظار زودتر تموم شه و شما عشق نازم به من و بابایی اضافه شی..
این روزا خیلی خوابالوام . خیلی بیش از حد خسته ام و دوست دارم همش بخوابم . به سختی صبحها پا میشم و میام سرکار. ای کاش واسه خانم های باردار ساعت کاری رو کم می کردن .
خدای مهربونم ؛ مواظب نی نی من و بابا باش...